محل تبلیغات شما

ناگفته های نشنیده



‏‎Nasri‎‏ ‏


کریم خلیلی شریک عملی کردن اهداف تخریبی دراز مدت طالبان بود و هست.
مروزه فقر در بامیان استخوان این مرز بوم را سوزانده .کودکان از کمبود امکانات تحصیلی و رفاهی،رنج می برد. مادران حامله از نبود قابله و داکترمتخصص به فغان امده است. درفصل بهار و تابستان،شورشی های مخالف دولت،راه این ولایت پر افتخار را مسدود می کند. و در زمستان توسط ریزش برف و سرما راه های مواصلاتی، مسدود می گردد. در این شرایط، مردم قادر نیست حتی ضرروی ترین مایهتاج خود را تامین کند. مردم سرفراز بامیان سالهاست،از دولت مرکزی خواسته اند،حداقل؛ امنیت راه ها را تظمین کنند.مردمی که در سخت کوشی و دلاوری زبان زده عام و خواص است،امروز در زندانی به بزرگی بامیان گرفتار امدند. 
فقر امروز ثمره ان بی تدبیری هاست که باعث شده درقرن بیست و یکم مردم ما در مغاره های زندگی کنند که توان گرم کردن کودکان خود را ندارد .
اگر خلیلی در گذشته،به طالبان فرصت قدعلم کردن نمی داد . طالبان،جرات تخریب بت ها و کشتار مردم را نداشت . مردم بامیان توانایی ان را داشتند تا به تنهای از جان و مال خود دفاع کند. طالبان نیز ثروت فرهنگی مردم را نابود نمی کرد.
اگر بت بامیان تخریب نمی شود امروز بت بامیان استوار بود. میلیون ها بت پرست،از سایر نقاط جهان به بامیان سرازیر می شدند. عده ی زیادی از چین و هند و تبت حتی بوتان بهانه سیاحت،به عبادت می امدند. می توان،تخمین زد در سال حداقل ده میلیون از جمعیت هفت میلیاردی دو کشور چین و هند نسیب کشور ما می شد.مردم بامیان صاحب شغل های گوناگون بودند. بامیان مرکز کار و ترقی اقتصادی بود،نه زندان جغرافیای.

متاسفانه با تخریب بت بامیان فقط جیب کریم خلیلی پر شد . ایشان از حال مردمی که سالها در راکابش مبارزه کردند،خبر ندارد.مردم بامیان مستحق بهترین زندگی هست. اما می بینم که مردم شریف بامیان حتی در قرن بیست یک از نعمت برق بی بهره هستند. در مغاره ها زندگی می کنند و از سرما شکایت دارند.در صورتی که بامیان یکی از صادر کنندگان زغال سنگ در دیگر ولایات و خارج از کشور هست. مردم بامیان از اقای کریم خلیلی انتظار دارد،درد انها را درک کند.صدای انها را بشنود. اقای خلیلی توانای ان را دارد تا زغال رایگان به مغاره نشیتان و نیازمندان بدهد.توانایی ان را دارد تا بامیانیان را از زندان جغرافیای نجات دهد.


هر کسی نان داد فرمان داد.
سخن گوهربار از حاجی محمد بهادرشاه.
الان ساعت ۱۷:۵۸ شب هست.من در یکی از کلیساهای مهاجرین در یکی از شهرهای سوئد بطور اتفاقی دعوت شدم. این جا یک کلیسای ورشکسته بود. پیش از ورود موج مهاجرین در سال ۲۰۱۵ اینجا به این شلوغی نبود. اما حالا اکثرا افراد اینجا را مهاجرین ایرانی و افغان های شیعه و یک نفر پشتون تشکیل می دهد. ایرانی ها همه باسواد و روشنفکر اند. اما متنفر از اسلام و حکومت ی ایران. از ایرانی های که کنارم نشسته بود،سوال کردم اسمت چیست؟پاسخ داد خسرو اهل اهواز هستم دوباره سوال کردم،نظر شما در مورد ۲۲بهمن(ورود خمینی به ایران)چیست؟
فقط گفت،ورود خمینی به ایران؛ نگه داشتن زمان در ایران بود و بس.

مسول کلیسا(کشیش)یکی از شیعیان اهل افغانستان بنام کسری سادات هست. کسری بزرگ شده شهر ی قم در ایران هست. 
می گفت،دایی ایشان از های بزرگ در قم می باشد ! . از چهره ش معلوم نیست، هزاره باشد،اما قیافه خانم و دختر و پسرش شناخته می شود، از هزاره شیعه افغانستان باشد. هر چند برای نگارنده نژاد اهمیتی ندارد،.
از کدام قوم‌ باشد،مهم نیست،مهم این هست که چرا؟مهم اخلاق،صداقت،انسانت هست،که ایشان، دارد. البته،مجبور هست،داشته باشد. چون، وظیفه و جایگاه و قانونی که در کشور و جامعه کلیساها حاکم هست، مجبور می کند، اینگونه باشد.
آخر جلسه به اعضای نوکیش برگه های می دادند. این برگه ها ثابت می کند،دارندگان ش در این کلیسا فعال هستند و انجلیل را آموزش دیده اند .بچه این مدارک را برای نشان دادن،به اداره مهاجرت دریافت می کردند. کسری یکی یکی بچه ها را صدا می کرد،و برگه ها را به آنها تحویل می داد . رمزی به همه می گفت عکس یادگاری بگیرید و همراه این گوهی، به پرونده ی درخواست پناهندگی خود اضافه کنید،تحویل اداره مهاجرت دهید. به شوخی به کسری گفتم منو جاگذاشتی،از آن برگه ها به منم بده. پاسخ داد: امشب که چهار شنبه نیست!!!!! منظور ایشان را فهمیدم اما به رسم اخلاق در جمع،پاسخ ندادم.‌ نمی دانم چرا حمله کرد. از رفتارش‌مشخص بود، در گذشته بسیار تحقیر شده و حالا که به مقامی رسیده سر شخص دیگر در جای دیگر اوغده های گذشته ی خود را خالی می کند.شاید از ریش مذهبی من به وحشت افتاده بود ! بهرحال کنایه در این مکان که از تمام ملیت ها حضور دارند،کار درستی نبود!

در کنار کسری ده ها جوان ایرانی و افغانی فعالیت مذهبی می کند. خانواده ی ایشان هم در جلسه حضور دارد. اکثرا حضار شیعه مذهب اند. رو من روی من دریچه ی،باز اشپزخانه ی را می بینیم . از انجا داخل آشپز خانه پیداست. خانم های ایرانی در آشپز خانه مشغول پخت و پز و شستشو هستند. انها ساعت ها قبل امده بودن تا برای صد نفر قیمه خورش بپزند.
این کلیسا یکی از ده ها و شاید صد ها کلیسا سوئد هست که در خود مهاجرین افغان،را جا داده.

تکان دهنده هست! یعنی اسلام و مذهب شیعه آنقدر ضعیف و ناتوان شده،که نمی تواند، صد هزار نفر را پناه دهد! یادم هست،وقتی قم بودم ای از تهران به قم آمده بود .‌من،مثل دیگران برای دیدار وی به حرم حضرت معصومه سلام الله رفتم . تلاشی ها هیچ شئ، حتی خودکار/قلم را اجازه ورود نمی داد.
ای گفته بود،ایران گنجایش صد و پنجاه میلیون را دارد. آن زمان جمعیت ایران به هشتاد میلیون نرسیده بود. شیعیان افغانستانی،فکر اروپا را هم نمی کرد. همین های که امروز کشیش و نوکیش شده اند،چند سال پیش مداح و خادم مسجد و حسینه ها بودند. ایران سالانه میلیارد ها دالر برای ها مصرف می کند ولی،هیچ برنامه ای برای حفظ عقاید و دعوت به اسلام حقه تشیع جعفری را روی دست ندارد.نگارنده با تمام وجودش لمس می کند،شیعیانِ تازه وارد اصلا دوست ندارند،به کلیسا ها پناه ببرند.امّا چه کنند؟ یکی‌از آنها می گفت،ایران همه ی اروپا در در خود بکجا دارد.شمال ایران نمونه زنده از اروپا هست و جنوب ایران اسپانیا و مرکز و شرق و غرب ایران همه تاریخ و فرهنگ اروپایی را داراست .اما چه کنم که ایران من و هزاران چون من را به رسمیت نشناختن و مجبورم کردند از زادگاهم مهاجرت کنم. چندین بار به #افغانستان دیپورت کردند. اینجا هم که آمدم اشرف غنی،امید و اعتبار ماها را گرفت . دولت های مهاجرین افغان را رد کردن و علنی می‌گفتند حق شما را به اشرف غنی دادیم. ده ها جوان خود کشی کردند. چاره ای جز پناه بردن به کلیسا نداشتیم . اینجا هم که پناه بردیم باید هر هفته حداقل دو ساعت به کلیسا حاضر شویم و از درآمد روزانه خود یک درصدی به صندوق کلیسا بعنوان مالیات پرداخت کنیم .می گفتند اگر ایران حق زندگی کردن را از ما نمی گرفت،اینطوری هویت خود را به حراج نمی گذاشتیم .

ای کاش ایران بجای ان همه تبلیغ اسلامی در عمل اسلام را ثابت می کرد. حالا تنها پناهگاه مسلمانان ایران و افغانی در اروپا کلیساها هست


پسندنمایش واکنش‌ها یبیشتر
نظر دادن

نسل جوان مسول اند، هر کدام در حد توان در مورد جنگ های داخلی تحقیق کنند و یافته های خود را بدون کم و زیاد در خدمت انهای قرار دهند که در ان روز ها نبودن. منم به نوبه خود چند مدتی هست در این راستا تحقیقاتی را شروع کردم.
این گزارش در پاکستان ثبت شده است . انگار جلسه سری بوده و با دوربین مخفی از مزاری عیله وی؛ سند تهیه میکردند.
در این کلیپ،دیده می شود فرد غیر بومی از مزاری سوال می کند که لهجه هزاره های کویته را دارد]نه هزاره های بومی افغانستان را .ایشان می پرسد ایا صحت دارد در افشار هزاره ها توسط حمله شورای نظار و اتحاد سیاف به شهادت رسیدند؟
از این سوال نژاد پرستانه مشخص هست که تبار شهدا از مذهب مشترک به مراتب مهم تر بوده.مزاری برای سرپوش گذاشتن به شکست خفتبار افشار به دفاع از هزاره های وحدتی؛زبان باز می کند. مزاری اگر می دانست این گزارش ثبت تاریخ می شود و بعد ها علیه خودش استفاده می شود؛شاید هیچ وقت لب باز نمی کرد.
مزاری در دقیقه 1.17می گوید افشار مربوط شیعیان افشار هست .از نجات ما نیست. منظورش نژاد بوده. مزاری بااحتیاط به اطرافش نگاه کرده سخن می گوید. مزاری خودش می دانند دورغ می گوید برای همین با استراب حرف می زند. مزاری شب قبل از حادثه خبر داشته افشار سقوط می کند. اگر نه چطور امکان دارد در جنگ افشار فقط قزلباش های کشته شود؟ دورغ مزاری از انجا معلوم هست که با دست پاچگی در دقیقه می گوید مردم هزاره اموال خود راکشیدن یا خانه های خود را بیرون کردن.!!!!!!!!!!!!!مگر خانه بیرون کردنی هست ؟ 
در ادامه می گوید قزلباش ها بالاترین صدمه را دیدن!!!!!!!!!! چرا برای مزاری قزلباش ها مهم نبود؟ مگر ایشان ادعای رهبری تشیع را نداشت؟ ن و کودکان قزلباش چه گناهی داشتند که در اتش کینه مزاری زیر رگبار مرمی مسعود و سیاف نابود شود؟.چرا اقوام محمد اکبری (قزلباش ها)از وقوع فاجعه باخبر نکردن؛فقط هزاره هایوحدتی را باخبر می کنند! جواب این معماسخت نیست. بعد از افشار قرار هست جنگ دیگری در تاریخ بیست و سه سنبله 1373در تاریخ ادم کشی مزاری ثبت شود. قرار هست تشیع درباری (بقول پیروان مزاری) یکجا نابود گردند،تا مزاری سید حسن نصرالله دیگر گردد تا با حمایت امام ای رهبری کل تشیع را بدون مزاحمی به دوش بگیرد. برای هیمن مزاری با این طرح ناجوان مردانه خواست طرفداران اکبری را که قرار هست با سید مصطفی کاظمی از حزب وحدت اخراج گردد یکجا؛نابودن کنند.مزاری توسط خبر چین های خود از وقوع حادثه خبر داشت.
ایجا مزاری اعتراف می کند تاجیک ها بر جان و مال باشندگان افشار مسلط شد و به هیچ چیز این ها رحم نکرد. به تعبیر دیگر به ما چه بایستی خانه های خود را می کشیدن تا کشته نمی شود . بهرحال،مزاری اطمینان می دهد در افشار هیچ هزاره ی قتل عام نشدند. 
این کلیپ ثابت می کند مزاری برای فریب عوام از هر حربی استفاده می کند . در ادامه کلیپ این تصویر ایت الله خمینی هست. در تمام اماکنی که مزاری سخنرانی می کند در بالای سر وی باید یک عکس خمینی نصب باشد. این تصاویر ثابت می کند که حزب وحدت چقدر وابسته ایران بوده. این روز ها پیروان مزاری در وبلاگ های شخصی خود از خمینی و کسانی که وابسته ایران بوده نفرت نشان می دهند .با این رفتار خنده دار می خواهند بگویند که ما هیچ ربطی به ایرانی ها نداریم!! مزاری به امام خود ایت الله خمینیقول داده بود تا زنده هست در خدمتش باشد.مزاری به عهد خود وفادار ماند. حتی بعد از مرگ ایت الله خمینی چندین بار برای عرض ارادت به مرقد خمینی به تهران رفته بود. طبق اسناد؛ مزاری بدون اجازه اربابان ایرانی خود اب نمی خورد . یکی از شروط ایران برای حمایت مزاری این بود که یکی از نمایندگان ولایت فقیه در تمام جلسات مهم حزب وحدت شرکت داشته باشد. 
در ادامه مزاری می گوید در افشار بد رفتار شده!!! دقیقا همین واژه در یک کلیپ دیگر مزاری به کار رفته که می گوید ما در گذشته در حق مردم بد کردیم در افشار در حق مردم ما بد رفتار شد. این اعتراف به اشتباه نشان می دهد مزاری شاهد بوده که چه بلای سر مردم کابل امده است اما با سکوت از کنارش گذشته تا این که در افشار مثا جنگ دارالامان فاجعه خالق می شود . و اعتراف می کند ما بد کردم بد دیدیم. در اخر کلیپ مزاری در جای دیگر در میان انبوهی از پیروانش می گوید هیچ شیعی !!!!! پیروان مزاری از شیعه بودن ننگ دارند و اعتراف می کنند ما هزاره بودن را به شیعه بودن ترجیح می دهیم. اگر اینطور باشد افشار مربوط شیعیان هست مربوط قزلباش ها و سادات!!!!!!!!!!پس شما بی خودی به طبل رسوای می کوبید. در ادامه مزاری می گوید این شیعه هست و هزاره!!!

مزاری کارخانه دورغ سازی هست.

مزاری پدر دلسوز بود؟نبود

مخاطب این سطور نسل جوان زیر سی سال هست. برای شما از انجا شروع می کنم که عبدالعلی مزاری فرزند خدا داد برادر سلطان و(؟) و پدر حسن و حسین و زینب،برای من؛یک قهرمان بی بدلیل بود که نظیرش درجهان وجود نداشت.دقیقا مثل شما برای منم بابه مزاری خط قرمز بود. هیچ کسی حق نداشت در مورد، بابه ی من؛سخن بدی بگوید. با هر کسی که کمتر از (بابه مزاری) می گفت درگیری لفظی می کردم. مثل شما از قهرمانی ها و آوازه بزرگی مزاری و احیاگر شیعه می گفتم. مزاری بخاطر هم ولایتی و هم زبان و هم مذهب بودن؛برای من خیلی قدر داشت. آن وقت ها ایت الله محمد اصف محسنی و سید محمد علی جاوید و انوری و دیگران را یا نمی شناختم یا برایم اهمیتی نداشت. من در فضای مجازی از ملا کور عمر و گلبدین و دیگر تروریست های جهادی پشتون می نوشتم . ملا کور عمر برای من مثل خنزیر بد بو و بد قیاقه و نجس بود و هست. چون در زمان کشتار شیعیان بنده در مزار شریف جسد های سربازان طالب را در منطقه کارته وحدت فعلی،علی چوپان ناقلین قبلی دفن کردم. یادم هست مغز ها دست ها سر ها روی زمین کنار جاده ی کابل مزاری،فرش بود. من به همراه پدر زمین را چاله می کردم و جسد های طالبان را چند تا چند تا در یک قبر دفن می کردیم. انقدر جسد بود که ما مردم محل از پس دفن جسد ها بر نمی امد. از طرف دیگرمرگ هر لحضه ما را تهدید می کرد. بم های دستی،مرمی های ار پی چی؛مرمی های اسکارت و فیر های هوای عسکر ها از هر طرف امکان داشت،ما را به کام مرگ سوق دهد. سگ های ولگرد از بس که جسد خورده بود دیوانه و هار شده بود. آن حیوانات هم برای ما یک تهدید جدید بود اگر حیوانات ما را می گزید هیچ درمانگاهی وجود نداشت تا ما را تدوای کند. همه سرمایه داران از شهر فرار کرده بود. بعضی ها به تاجکستان و بعضی ها به چهارکنت رفته بود. ما که تازه از ایران امده بودیم کسی را در چهارکنت و شهر مزار نداشیم تا به انحا پناه ببریم. من با اعضای خانواده و همسایه مان در کنار پنجره شاهد زنده جنگ بین طالبان و وحدتی ها بودیم.پیش از شروع جنگ وحدت و طالبان تمام اقوامان دوباره به ایران مهاجرت کرده بود.اوضاع انقدر خراب بود که پدرم تمام لوازم خانه را در برابر ارد جو و گندم عوض کرده بود . این اواخر دالر در بدل ارد بود. قحطی همه کودکان های مثل من را تهدید می کرد. سازمان ملل به مردم محله ی ما گفته بود هر کسی نانوایی بلد هست ما ارد مصرفی شان تامین می کنیم و شما نان را در عوض کارت خانواری که از طرف سازمان ملل توضیح می شود به دارندگان کارت،نان بدهید.چه نانی! برای ما نان سازمان ملل یک معجزه بود. ما یک خانواده پرجمعیت بودیم اما چون واسطه نداشتیم حق مان پای مال می شد. جنگ بود،قانون نبود مردم خیرمحل از اوضاع ما با خبر بودند. انهای که دستی در کاسه بزرگان داشت چندین کارت نان می گرفت. راستش ان نان را جز کسانی مثل ما نمی خورندن. نان پر بود از جو زنده و گاهی ساقه های گندم هم داشت.


همه اقوام ما که دست شان به دهانشان می رسید از معرکه فرار کردن. تنها پدرم با چند فرزند قد و نیم قد ماند.تنها ما از قبیله در مزار باقی مانده بودیم و بس.

مزار بو گرفته بود. بوی جسد های مانده و سوخته و بوی ماشین های اتش گرفته بوی باروت. وقتی کمی اوضاع شهر ارام شد،از زیر زمین خانه سرد و خالی؛واقع در کوچه سید علی معروف به سید علی بنگی بیرون شدیم. قحطی بود!!! شهر خانه ارواح شده بود. هنوز روی پل تصدی کاماز یک تانگ از داخلش دود بیرون می امد . لوله تانگ مستقم طرف خانه ما هدف گرفته بود. انگار خدا نمی خواست من بمیرم . شاید خدا خواسته من زنده بمانم تا ان روز ها را بدون کم و کاستی تعریف کنم. میل تانگ شکسته بود مردم محلی می گفت یک جوان وقتی این صحنه را می بیند با انداختن بم دستی داخل میل تانگ باعث شکستن لوله و اتش سوزی داخلی تانگ و نهایتا مرگ سرنشینان تانگ می شود. و جلوی یک فاجعه انسانی را می گیرد که باعث شهادت خودش نیز می شود.

من از مردم بومی سوال می کردم این جنگ برای چیست؟ همین طور که سوال های پی در پی می پرسیدم و از طرف پل تصدی به طرف روضه می رفیتم؛همراهم یک کانتیربزرگ نشانم داد. خوب یادم هست ان کانتنر کنار دیواری رو به روی مندوی کچالو پیاز فروشی فعلی بود.دوستم دستش را روی شانه ام زده گفت هزاره ها زن حامله پشتون را داخل کانتینر کرده شاهد زایمانش بودن. ان وقت ها پشتون،هزاره؛اوزبیک و تاجیک به این شدت نبود. منم که این چیز ها سرم نمی شد. ان زمان هنوز کتاب های علی نجافی و علی جان زاهدی و دیگر بزرگان را نخوانده بودم. با چشم سر می دیدم چه جرایان دارد. از ان روز تا سقوط مزار شریف چند ماهی می گذشت. مسیر خانه ام تا محل کارم در چهارراه ایشان کمال ( خیابان جنرال دوستم) همان مسیری بود که ان کانتینر واقع شده بود!!! هر روز که از کنار ان کانتینر می گذشتم فکرمی کردم صدای جیغ زنی می اید که کمک می خواهد.به مغز طوری حک شده بود که انگار در همین مکان ان جنایت رخ داده هست. ان روز ها از کسی و جریانی نفرت نداشتم. کودکی بود و زود فراموشی. اما بعضی حادثه ها مثل پازل در مغزم بود. مثل کشتار پشتون های طالب در حال ریش زدن میان گندم زار و یا با مرمی زدن به مرد پشتونی که روی درخت پناهان شده بود. و یا پریدن فردی روی ماشین پر از سرباز طالب ان هم ماشین در حال حرکت،تا به قصد خودش وند بزند. همه این خاطرات در ذهنم بود تا زمانی که امدم ایران و دوباره رد مرز شدم و دوباره به ایران برگشتم تا رسیدم جای که فرصت کنار هم گذاشتن ان پازل ها رسید. وقت کنار هم گذاشتم اول چهره ملا کور عمر و عبدرالرحمان مجسم شد. در مورد ان دو قصاب مقاله و کتاب خواندم. یافته های خود را با مخاطبان در میان گذاشتم. از کشتار هفت هزار شیعه مزار شریف نوشتم که فقط به جرم هزاره بودن قتل عام شدند. از عبدالرحمان قصاب روانی نوشتم . البته ان نواشته هاذ مثل همین پست های انتقادی کم هزینه برای من نداشت. افراد کور عمر امدن به محل کارم در کنار میدان فوتبال میوند کنار تانگ تیل (**) محب نزدیک بلاک های رهایشی عباس دالر.چندین بار تا مرز مرگ مرا پیش بردن . اما من دست از نوشتن برنداشتم. تهدید ها انقدر زیاد شد تا باعث باعث رانده شدنم از مزار شد.بعد مدتب تحقیقات ام را ادامه دادم پازل ها را کنار هم می گذاشتم. اما هنوز مزاری برای من خط قرمز بود هیچ حرفی به مغزم نمی رفت. حتی فکرشم برایم سخت بود که به خودم بقبولانم بابه ی عزیزم یک هیولای سیاه وحشتناک هست. موضوع ادامه داشت تا این که فاجعه ی میرزاولنگ رخ داد. در پستی که الان دارم اما قفل کردم نوشته بودم چرا جهان صدای ما هزاره ها را نمی شنود جرم ما چیست که حق زندگی در این کره خاکی را نداریم. این پست با تصویر سکینه دخترک میرزاولنگی که در اغوش خانومی با چادر خال خالی با زمینه طوسی غرق گریه بود نشر کردم ساعت یک یا دو شب بود که یکی از دوستانم تماس گرفت فقط گفت احمق این چه پستی هست که در فیسبوک گذاشتی هر سریع حذف ش کن!!!!!!!!!!!!!!!!!

من خواب الود گوشی روشن کردم . متوجه شدم یک گروه هزاره یک طرف یک گروه سید یک دیگر چنان به همدیگر فحاشی می کنند که گوی قاتل پدر هم هستند. در صورتی که ان چهار تا با هم و من با انها هم در فضای مجازی و هم در فضای واقعی دوست صمیمی بودیم. ان یکی از انوری می گفت دیگری سخنان مزاری را سند قرار می داد. ده ها و شاید صد تا کامنت نوشته بود که بیشتر دشنام های ناموسی بودند. منم سریع پست را قفل کردم. ان شب تمام پست هایم را بازنگری کردم.آن پست را از حالت همگانی به دوستان صمیمی تنظیم کردم. کامنت ها را خواندم و نوت گرفتم. 

بیشتر به افشار و سید حسین انوری و دست داشتن انوری در قتل هزاره های افشار بحث شده بود . چند کامنت در مورد خیانت سادات در زمان عبدالرحمان نوشته بود که برای من جدید بود.عجیب تر انکه رضا انوری که فعلا در المان هست نوشته بود شما اصلا مطلق به ما نیستید !!!!!شما از فلان قومی ما از فلان قوم. در صورتی که سکینه از همان تباری هست ما نگارنده می باشد. باور به لوح و قلم کنید که تا ان زمان نمی دانستم وندی و قزلباش و خلیلی و اسماعلیه و سادات و غیره چیست . من متولد ایرانم و در انجا این حرف ها نبود همه ما شیعه بودیم. فقط چند مطلبی در مورد منکر شدن وجود سادات در افغانستان شنیده بودم که برای من مهم نبود چون برای من شیعه بودن کافی بود. برای من حقیقت مهم تر از تبارم بود و هست.برای م شرم اور بود در مورد خط قرمز ها و تبار او و خودم حرف بزنم. سر دو راهی قرار گرفته بودم. از یک طرف بابه مزاری عزیزم از طرف دیگر نژادی بود که از اول تاریخ تا امروز خاین معرفی شده بودند.!!! ناچار به خودم قبولاندم هر انچه حقیقت بود بپذیرم. حتی اگر هم تبارانم بقول پیروان مزاری خاینین گذشته تا به امروز بوده باشند را قبول کنم.

از اوایل سال 2017شروع کردم به مطالعه و مصاحبه با دوستان صمیمی ام در فضای مجازی. این بار مثل گذشته مطالبی که برایم سوال برانگیز و مهم بود نشر می کردم. البته با ادرس و مشخصات واقعی ام روز های اول با موجی از توهین ها و تحقیر ها مواجع می شدم. اکثرا انهای که مخالفت می کردن هزاره بودن. البته هزاره های بسیار بهتر از ما نیز حقیقت را افشا می کرد اما در برابر ان همه تاریک اندیش یک شمع ناچیز بود . دوباره سر دو راهی قرار گرفتم. نمی دانستم بین هزاره ی خوب و بد چگونه دیوار بشکم. تا این که واژه وندی را که سربازان مزاری با افتخار به خود شان لقب گذاشته بود؛برای هزاره های لقمه حرام انتخاب کردم. از ان روز هر کسی که با جعل و چاپلوسی از مزاری حرف میزد برای من وندی زاده بود. حتی سید حسین عالمی بلخی که برای بابه جهنمی خود از ارگ خواست سکه بابه ضرب بزند برای من شریک جنایت کار محسوب می شود.

تحقیقات زمانی تکمیل شد که کتاب های 

زرد طلای از مارک جمز خبرنگار ان بی سی و سی ان ان،

کتاب خاطرات محمد یوسف کارمند بازنشته ای اس ای با عنوان تلک خرس

کتاب افغانستان در قرن بیست یک جمع اوری شده توسط بی بی سی

،کتاب علی زاهدی فرد شماره دو حزب وحدت مزاری با عنوان پس از سکوت سه

،کتاب سید زدای از سید محمد علوی معروف به بی خط،

کتاب خاطرات سید محمد علی جاوید بنام مزاری از تولد تا ت و شهادت و چندین صفحه از کتاب خاطرات ایت الله منتظری در مورد مزاری را خواندم. همه این کتاب ها یک چیز می گفتند که در کتاب اسطوره شکسته علی نجافی نوشته شده بود.


وحشتناک بود وحشتناک .بابه عزیزم از پشت پرده یک زامبی خونخوار بیرون شد که حتی به یگانه دخترش رحم و محبت نداشت.



، در کنار خیابان منتظر رهگذری هست تا صدقه ای به مادرش دهد تا غذا او گردد؛ هزار سخن در دل خود نهفته دارد. بت بامیان پیکر بی آزار با قامت بلند و افتخار تاریخ افغانستان بود.بت بایمان به مروم بامیان و افغانستان افتخار و قدمت هدیه می داد. این بت را طالبان جهادی تروریست، انفجار دادند. اگر ان بت تا حال پا برجا بود مصرف کل افغانستان را تامین می کرد و بامیان را کویت دیگر تبدیل می کرد. در جهان میلیون ها بت پرست زندگی می کند که بیشترین بت پرستان را ثروتمندان هندی و چینی و ژاپانی تشکیل می دهد. اگر بت های صلصال، تخریب نمی شود ثروت توریست های هندو برای بازسازی و ابادانی بامیان و فغانستان کافی بود.البته در این بی حیثتی واین فرهنگ و تاریخ سوزی وندی های مزاری نیز شریک بودند. کریم خلیلی با دریافت چندین میلیون دالر بامیان را به طالبان تحویل داد. نه تنها بامیان را بلکه سلاح و صلاح و مردمش را نیز تحویل طالبان داد تا دختران را جنسی و پسرهای لشم را لواط و مردان و ن پیر را قصابی کند. 
همه می دانیم خلیلی در عمرش یک روز هم کار نکرده پس ان همه ثروت و شرکت و هتل و ملک را از کجا اورد؛اگر از خاک و ناموس و ادم فروشی درنیاورده است؟انگار حقله مزاری برای ادم فروشی و تخریب و خیانت مامور شده بودند.خلیلی دقیقا همان خیانتی را در بامیان تکرار کرد که رهبرش مزاری در بیست و سه سنبله 1373 انجام داد. مزاری و خلیلی هر دو سلاح و اختیار خود را در مناطق تحت کنترول خود به پشتون های تحویل دادن که مطمین بودن از مسعود و ربانی و محسنی به مراتب بهتر و مورد اعتمادتر هستند.چرا؟ این روز ها شاهد هستید؛محقق و خلیلی تنها شکست خورده ای مزاریاز همان سوراخی گزیده شدند،که مزاری گزیده شد.

هنوز این معما در این ملک نفرین شده بی پاسخ مانده؛که چراخلیلی در بامیان محقق در بلخ و مزاری در کابل به نفع پشتون دامن دار خدمت می کرد تا خدمت به مردم خودش؟ امیدوارم در افغانستان امنیت و ارامش حاکم شود تا انتقام ان همه ستم را از رگ و ریشه تروریست های جهادی جنایتکار بگیریم.آمین. و اما پتشون های طالب علف خوار . در این روز ها پشتون های علف خوار در قطر سر گرم نشقار کردن جو های عربی هستند. انها نشقارکنان آروغ سربالا می زند و به هوای امارت اسلامی؛سجده به درگاه انهای می کنند که سالها به بهانه ؛ فرزندان فغانستان را قتل عام کردند. اگر پشتون های اجاره ی می خواهند حکومت کند باید دل مردم این سرزمین را به دست بیاروند.نه،رضایت امریکا و انگلیس را.رضایت مردمی که مالک افغانستان هستند شرط واجب هست. پشتون های طالب دل خوش نباشند چون امریکا را راضی کردن همه چیزی اماده حکومت قرون وستای هست. نه، مردم افغانستان همان های هستند که از جسد های شما فرش قرمز برای رژه سگ ها ولگرد درست کردند؛هستند. هنوز استخوان های شما که گروهی در چاه های اب دفن کردیم داخل چاه ها باقی مانده است. هنوز خون ن و کودکان مزارشریف، فریاد خون خواهی سر می دهند.یاد مردم هست چه جنایتی کردید. مردم همان مردم هست.

تنها را حکومت بر این ملت؛ عدالت هست. واژه ی که برای شما تروریست ها بیگناه هست چون شما زبان فارسی را نمی فهیمد تا درک کنید عدالت چه تعریفی دارد. پشتون های طالب متوجه باشند! تا زمانی از مردم فغانستان عذر خواهی نکنید و به اشتباهات خود پی اعتراف نکنید؛هرگز خواب حکومت را در سر نپرورانید. این قانون طبیعت و فرمان اللهی هست. ظالم هرگز حاکم نمی شود اگر شد عمرش کوتاه تر از پلک زدن هست. 
برای ملت فغانستان حکومت پشتون و امریکا و اسرایل هیچ فرقی نمی کند. مردم ما از جنگ خسته هستند. فهمیدن هیچ جای جهان برایشان از فغانستان بهتر نیست اگر باشد؛ نمی پذیرند. پس برای امنیت و حکومت سالم و اجرای قانون اساسی لحضه شماری می کند. طالب تروریست در نظر داشته باشند شما با ان چهره پشمی و ان لنگوته های ترسناک نمی توانید وارد ارگ شوید. لباس و زبان و رفتار خود را تعغییر دهید. به ن اجازه نفس کشیدن دهید. ازادی ادیان را اعلام کنید.رابطه خود را با پاکستان قطع کنید و کشور را فدرالی اعلام کیند. ان زمان هست که ملت برای حکومت کردن شما فکر می کنند و انتخاب می کنند که ایا حکومت شما به صلاحشان هست یا نه. در غیر ان حکومت شما یک سراب هست.



ه های علمیه ایران فارغ التحصیل شده،وارد جامعه بداقبال و عقب‌مانده افغانستان گردیده اند.گاهی از خودم سوال می‌کنم اگر به جای این همه ِ فارغ التحصیل از حوزه های علمیه قم، زمین شناس، داکتر،مهندس ،حتی دامپزشک به مردم افغانستان هدیه میکرد؛ امروز افغانستان یکی از بهترین کشورهای منطقه بود. هدف ایران از تربیت های مفت خور جز تفرقه و اغتشاش هیچ چیزی نبوده است. ها در ۳۰ سال گذشته با تحریک جوانان شیعه علیه سنی ها کشور را به بحران کشیدند. حالا هم که بازار مذهب و عقیده را به ته درهّ بی دینی سوق دادند،شروع به قوم پرستی کردن. سوال من از آقایان این هست که بفرض، شما باطل بودن دانشنامه هزاره را ثابت کردی،چه دردی از ملت دوا می شود؟
چه دردی از آن سربازی که غذای پاشیده روی زمین را می خورد،دوا می کند؟
چه دردی از هزاران بچه شیعه ی که به کلیسا ها پناه می بردن،دوا می کند؟
آیا وظیفه شماست، کتاب های چاپ انگلیس را نقد بکنید؟ یعنی شما از سرور دانش معاون اول رئیس جمهور افغانستان بیشتر می فهمی؟
نمی دانم چرا شماها مثل قارچ سمی هر‌ جای سبز می شود،به هر کاری که به شما ربط ندارد،سیخ می زنید !؟
#Nasri10del

ستاره افغان(تن تازی و غیرت فروشی)،مسابقه ی نشان دادن باسن های بغوند؛سینه های برامده، لب های سرخی کشیده و کومه های برفی با دستان دود زده و سوخته ؛ بنام هنر رقاقصی برگزار می شود.جشنواره تار های شیطانی بنام جشنواره دمبره در ولایت های که مزاری و پیروانش از جهاد مقدس علیه کفر صحبت می کند،تف به صورت تک تک جهادی ها و ملا و مولوی های می باشد که دم از خدا و قران و قیامت می زنند. این جشنواره های شیطانی،مثل تولد مزاری دقیقا در ایامی برگزار می شود که برای مسلمین چنین اعمالی حرام هست!!!!!!!!!!!این روز ها برای شیعه و سنی سالروز شهادت تنها یادگار پیامبر اکرم فاطمه زاهرا سلام الله علیها هست. اما دیده می شود؛سکوت ملا و مولوی کمر قران را شکسته! هیچ عکسالعملی نشان نمی دهند؟در مقابل می بینم یک تعداد عظیمی از های وندی زاده ی مزاری با برنامه های از پیش تایین شده ی دولت های بیگانه بجای مبارزه با تهاجم فرهنگی اسلامی می ایند از احساسات یک عده بی خبر استفاده سوء کرده، دانشنامه تفسیر می کند.! انتقاد ما این هست>چرا در رقاصی و شراب خواری دوران نجیب حرام بود و مستحق شورش؟اما رقاقصی و شراب خواری و تن فروشی های سطح شهر کابل و مزار و غیره حلال هست؟ چرا حالا که گناه تا بیخ گوش شما رخنه کرده کاری نمی کنید؟غیر از این هست که شما قارچ های سمی،مثل کائنات معبد امون فقط برای زیر ناف در فرصت مناسب شورش می کنید؟
ما که با دولت کمونیست نجیب مشکلی نداشتیم. با رقص و شراب و کنیسه و کلیسای انها مخلفتی نداشتم.این شما ملاچه های شیعه و سنی بودید که به بهانه شوری(کفر)فرزندان وطن را دم تیغ روس ها و خلق و پرچم فرستادید! تا وقتی گرم سجده و محراب بودید همه یک تن شده علیه دشمن مشترک مبارزه کردید. همین که وسوسه قدرت وثروث و چوکی شما را تحریک کرد یادتان رفت مسیر خانه خدا از راه مظلوم پروری می گذرد؛نه از راه غارت خانه های انها و کشتار و قتل و .#NASRI10DEL
زینب مزاری



حاج سید علی قبادی

یاد ها و خاطره ها.
شاهد عینی قسمت (8)


 
چنانچه قبلا یاد آوری گردید که رهبر حزب وحدت هیت خاص خویش را جهت رفع کشیده گی ها با رهبری گارنیزیون توظیف نمود. 
استاد ابوذر غزنوی نقش میانجی وخیرخواه بین طرفین را ایفا می کرد.
دو شب بعد از سخنرانی استاد مزاری در مسجد امام خمینی دشت برچی ابوذر به مسلمی پیام داده بود که فرستاده های استاد مزاری می آیند خودت با آقای قبادی شب مهمان من هستید.
با تاریک شدن هوا رفتیم قرارگاه ابوذر تعمیر دانشگاه ادبیات محافظ ابوذر ما را به اطاق رهنمایی کردند. فرستاده ها قبل آزما آمده بودند بعد از احوال پرسی سرد ومختصر ادای نماز و صرف طعام ابوذر برای اینکه فضای سکوت در مجلس را بشکند با همان لهجه خاص وطنی گفت ( به اجازه شمو دلمه آسته که یک توره بوگوم) 
مسلمی لب خند زد گفت بگو. 
ابوذر :
(از یک کوچی پرسان کد که شتر خوره زیاد دوست دری یا خدا ره کوچی گفت و الله مینه دو دوست چیز گفته نمی تونم حالی دیگه من هم بین شمو چیز گفته نمی تنم صحبت را شروع کنید که آن شاالله مشکل حل شونه ) 
من گفتم اگر استاد ابوذر اجازه دهد منهم یک قصه کوچی را بلدم ابوذر گفت بگو شبهای زمستو درازه 
گفتم :
یک کوچی وقت مرگش نزدیک شد از تمام خانواده بعد دوستانش طلب بخشش نمود. از حیوانات خود طالب بخشش شد نوبت به شتر رسید. به شتر گفت یک عمر با من زحمت کشیدی کوه به کوه، دشت به دشت گاهی سیر گاهی گرسنه درکنار هم بودیم اگر ازدست من اذیت شده باشی ببخش شتر گفت همه رنج و درد های را که باتو کشیده ام بخشیدم اما یک مورد را به هیچ صورت نمی بخشم. کوچی گفت کدام موردرا؟ شتر گفت همان روزی که افسارم را به دم خر بسته کرده بودی. 
ابوذر گفت توره تو سید شلیک آخر نبشه گفتم نه آنطور نیست فقط یک قصه بود. 
ابوذر گفت یاالله صحبت را شروع کنید 
آقای سجادی گفت ما آمدیم با صلاحیت عام وتام هر مشکلی که با استاد دارید حل کنیم. 
مسلمی گفت ما با استاد مشکل نداریم. استاد باما و با بخش از کلان های حزب وحدت مشکل دارد. در مدت 9 ماه در غرب کابل غیر آزجنگ کاری وجود نداشته که مجال فکر کردن را داشته باشیم. 
عزیز رویش :
آزجنگ های تحمیلی، از بیداری واگاهی مردم واستاده گی در برابر ظلم صحبت کرد دست آورد های ی حزب وحدت را درعرصه ی ونظامی ارزشمند خواند ویاد آوری کرد که تعاملات ی حزب وحدت جایگاه خاص خودش را در عرصه ملی و بین المللی پیدا نموده است این یک دست آورد بزرگ برای مردم ماست. 
در جریان صحبت عزیز رویش من وابوذر احساس نمودیم، که آقای مسلمی اصلا توجه به صحبت رویش نمی کند.
چون مسلمی اصل جنگ ها را نامشروع میدانست و عزیز رویش از دست آورد های ی جنگ ها صحبت می کرد. 
آقای ابوذر زیرکانه رشته صحبت را به سید محمد سجادی سپرد. 
سیدمحمد سجادی باردیگر صحبت اول اش را تکرار کرد 
استاد مزاری آماده است به تمام خواست هاواعتراضات معقول شما رسیدگی کند. اگر قناعت شما را فراهم نتوانست طرح های شما را برای بهبود وضع کنونی عملی می کند. بناا اعتراضات وپیشنهادات باید دسته بن ی شده ومشخص باشد. زیرا باکلی گویی ها اذهان مغشوش و مشکل پیچیده تر می شود. 
آقا ی مسلمی پشنهاد سجادی را تاید کرد وگفت موارد را که هیت رهبری گارنیزیون یاداشت نموده آقای قبادی تشریح می کند. 
من روی بشنهادات وانتقادات صحبت را شماره وار شروع کردم. 
1_ آیا رهبر حرب طبق اساسنامه حزب عمل می کند اگر قانونمند عمل می کند. چرا اعضای بلند پایه حزب از تصمیمات مهم آگاهی ندارند . 
2_ ما براین باوریم که استاد مزاری با شکایات عمال رژیم آسبق ومشوره آنها شورای ولایتی کابل رامنحل نمود ورابطه های که در طول (13) سال بین شورای ولایتی کابل ومردم کوچه به کوچه کابل برقرار نموده بود تضعیف کرد .
آیا این تصمیم شخصی استاد بوده یا شورای تصمیم گیری وعالی نظارت؟ میخواهیم مصوبه ای آنرا مطالعه کنیم درغیران استاد پاسخگو خواهد بود 
3_ حریم حزب وحدت چگونه رسما شکسته شد؟ بدین‌گونه که 
درکنار شورای ی، شورای اقتصادی وشورای فرهنگی (3) شورای دیگر به آن علاوه گردید .
1_شورای بزرگان موسفیدان وسرمایه داران قوم. 
2_شورای منسوبین وکادرهای رژیم آسبق (خلقی ها پرچمی ها) 
3_ شورای روشنفکران مسلمان (شاخه های متعدد شعله جاوید، سکولار ها، ملی گریان وووو)
درپایان این مصوبه تمام اعضای شورای ی اقایان سید رحمت الله مرتضوی، کریم خلیلی، سید مصطفی کاظیمی وشخص استاد مزاری امضا نموده بودند. 
نوت:
(( استاد مزاری بار ها به شوخی می گفت این روشنفکران وکمونیست ها کافر نه شده به قرآن قسم خورده اند که از اهداف لنین و مایو(مایوتسه تونگ رهبر انقلاب کمونیستی چین)) پیروی کنند.
4_آیا استاد مزاری میداند که مرکزحزب علوم اجتماعی تحت نفوذ همه جانبه احزاب مخالف و دولت قرارگرفته است تمامی اسرار محرم حزب روزانه به احزاب مخالف مستقیما به احمد شاه مسعود و اطلاعات حزب اسلامی داده می شود. به گونه مثال 
تمامی کمک های مالی که استاد مزاری با سید حسین انوری وقمندان های قطعه اسکات نموده است اسناد های آن به احمد شاه مسعود داده شده است.
مسعود این اسناد ها را بعد از جنگ چنداول به آقای انوری نشان داده است.
انوری وقمندان های قطعه اسکات به این باورند که استاد مزاری عمدا خودش این کار را کرده است تا میانه مسعود را با حرکت اسلامی خراب کند 
نوت 
درجنگ چنداول تعدادی به اسارت شورای نظار درآمده بودند همه از آدرس حرکت آزاد می شود.
این اسناد ها به خاطر تحقیر انوری به رخش کشیده می شود 
زیرا حرکت متحد دولت بود سه وزارت وحداقل 9 جنرال در وزارت خانه ها نظامی داشت یعنی اینکه هم با ما متحد هستید وهم علیه ما می جنگید. 
5_حزب وحدت با فرقه ( 80) در شمال اتحاد دارد؟ یا سراسری؟ درجنگ بین دولت و فرقه 80 حزب وحدت علنی اعلان جنگ داد اگر اتحاد سراسری است چرا در 9 جنگ حزب وحدت با سایر احزاب در غرب کابل از جانب فرقه 80 کوچکترین اقدامی لفظی وعملی به نفع حزب وحدت صورت نگرفت. 
در حالیکه به خاطر حمایت آنها چنداول به آتش کشیده شد ؟ 
5_مارک خوارج علیه مجاهدین کابل واقعی بود یا یک ترفند ی برای رضایت ودلگرم کردن شورا های رژیم آسبق و روشنفکران مسلمان در داخل حزب؟ آمار داده شده 114 نفر را استاد جمع بندی نموده است یا عمال رژیم سابق برای استاد جمع بندی نموده داده است؟ 
6_ ایتلاف نظامی حزب وحدت با حزب اسلامی علیه ربانی ومسعود باعث تقویت حزب اسلامی وموازنه قدرت نظامی می گردد. وجنگ چند برابر تشدید خواهد شد.
این ایتلاف رسما از طریق شورای تصمیم گیری مصوبه شده است یا اینکه شفاهی ولفظی وقول قرار است؟ 
7_ از تاریخ ایتلاف حزب وحدت با حزب اسلامی (8) میزان تا جنگ تهاجمی شب جدی علیه دولت نیروهای نظامی حزب وحدت از صدر تا به ذیل به دودسته مخالف و موافق تقسیم گردیده است ومردم که پشتوانه اصلی جنگ های غرب کابل می باشند نیز علیه این ایتلاف در اکثریت مطلق قرار گرفته اند. 
به همین گونه حضور فعال حرکت اسلامی که در ساحه غرب کابل متحد دولت است تمامی غرب کابل را به سمت جنگ های داخلی دوران جهاد سمت وسو داده است حزب چه تدابیری را جهت این آزهم گسیختگی نظامی ومردمی اتخاذ نموده است ؟ 
سوالات تمام شد. 
قریب 11 شب شده بود.
مسلمی از جاه برخاست وپتلون پلنگی اش را که هنگام نماز کشیده کنارش گذاشته بود به پوشیدن شروع کرد 
درحالیکه کمربندش را می بست. آقای سجادی گفت آقای مسلمی شما که هیچ صحبت نکردی کجا می روی؟ 
مسلمی :
آنچه را آقای قبادی یادی آوری نموده نظر جمع ماست سوالات ما چه جواب داشته باشد یا نداشته باشد مواضع وسنگر های نظامی را که دراختیار داریم تا آخرین قطره خون خویش حفاظت می نمایم. 
اگر قرار باشد در جنگ تعرضی اقدام شود بدون مجوز شرعی آیات عظام یک گام برداشته نه خواهد شد این تصمیم کلی رهبری نیروهای گارنیزیون است. 
اگر نظر شخصی ام را میخواهی بدانی ؟ امی آدم (استاد مزاری) با دین ومذهب قطع رابطه کرده است. تازمانیکه حقیقت ایمان اش برآیم ثابت نگردیده است یک گام را به سوی اش برنمی دارم این جمله اخیر را گفت با بلند کردن دست گفت خدا حافظ. 
ابوذر تلاش نمود اورا از دهلیز برگرداند.
نه تنها برنگشت که به گفته ابوذر آخرین تیر را نیز شلیک کرد:
(گفت به فرستاده های مزاری بگو که اگر هر سه آیةالله به تفاهم برسند همانگونه که مزاری به کابل آمده روی دسترخوان هموار کرده نشسته است همانگونه ازدست ات گرفته دوباره پس مزاری روانت می کنیم.
اگر دست به مقاومت بزنی به آن آمار که داده ای اسم خودت را هم علاوه کن.) 
عزیز رویش با برداشت از همین مجلس در بگذار نفس بکشم می گوید. مسلمی را دگم تر از آنچه شنیده بودم نه دیده بودم. 
وبابرداشت از همین مجلس دریکی از مجله های عصر برای عدالت می نویسد که ازتمام سازمان نصر فقط دونفر به سازمان نصر پشت کردند یکی مسلمی ودیگری سید قبادی درحالیکه با واقعیت های پشت پرده در داخل سازمان نصر مطابقت نداشت. نیروهای کابل اکثریت قریب به اتفاق مخالف مسیر حرکت رهبری حزب قرار گرفته بودند.
یاهو ویاحق 
____________________________
دربحث بعدی حالات نظامی واستخباراتی قبل از سقوط افشار تحت برشی قرار خواهد گرفت . ______
درذیل تصویر ها ازچپ به راست استاد ابوذر غزنوی عضو شورای مرکزی ، شیرحسین مسلمی قمندان گارنیزیون حزب وحدت، سیدمحمد سجادی لعلی عضو شورایی عالی نظارت وریس شورایی فرهنگی حزب ، معلم عزیزرویش عضو کمیته فرهنگی ، علم بهرامی ریس کشف حزب وحدت




نگارنده>#Nasri10del
اگر محقق به انداره شما اقای علی دوست هزاره،ت بلد بود در این مدت بیست سه سال، از میان این همه بچه های لایق هزاره یک نفر دانشمند و اهل ت را به جامعه تقدیم می کرد . یک جوان هزاره را ازمیان جوانان هزاره استرالیا،امریکا، اروپا و یا جوانان نیرورمند داخل کشور انتخاب کرده تربیت می کرد. و به بهترین دانشگاه های اروپا و یا امریکا می فرستاد تا امروز فارغ شده؛ خدمتش به همه می رسید. با این کار خدمتی به بشر هزاره می کرد که تا حالا کسی نکرده است .اینطوری هم ان جوان بلندگوی محقق بود هم صدای ملت مظلوم هزاره. اقای محقق می خواهد، با زور بچه های خود را به مردمی قالب کند که سالها ستم کرده وناموسشان را دست چین کرده به حرمسرای خود برده، تحمیل کند.پس قبول کنیم که وارثان مزاری از ت بوی نبرداند. تیکه کردن به محقق تکرار دوباره ی دهمزنگ هست.تکرار مظلومیت تبسم و تکرار خفه کردان صدای عدالت خواهان دهمزنگ و پای مال شدن خون شهدای دانای هست. اقای محقق!تمدارن جهان هیچ وقت یک چهره شناخته شده را به مردم، جهت رهبری معرفی نمی کند.مردم با شناخت از گذشته او رای نمدهند.برای نگارنده،جای سوال هست که مشاوران اقای محقق،کیست؟ چرا بعد از حداقل چهل سال هنور یک ت همه شمول، مردمی خدا پسندانه را عملی نکرده است. چرا از نیروی های جوان،ورزیده؛ و تازه نفس استفاده نمی کند؟ایا منافع شخصی شما انقدر مهم هست که در چهل سال گذشته چهار نفر مفید؛وارد جامعه نتوانسته اید.

شاید برای خوانندگان عزیز این سوال خلق شود که چرا همیشه از مزاری و پیروانش انتقاد می کنم. خدمت ان دسته عزیزان عرض شود،امروزه هرچه می کشیم از نامدیریتی، مزاری و وارثین نا بکار ایشان هست. اگر اختلاف درون هزارگی هست،ثمره جنگ های مزاری در دوران جنگ های حزبی(وحدت اکبری و وحدت مزاری ) هست . اگر اختلاف بین قومی،سید و هزاره،هست؛نتیجه جنگ های کور و خود زنی مزاری در رقابت های درون حزبی(حرکت و وحدت)هست.دامنه جنگ بیست و سه سنبله و کشتار برادر برادر تا بلخاب و دره صوف،حتی زادگاه مزاری کشیده شد.جنگ بیست و سه سنبله چنان کینه بر سینه ی درد کشیده مردم تشیع گذاشت، که حتی برادر خونی از یک پدر و مادر برادر خود را که هر کدام عضو یک حزب هزارگی وحدت و یا حرکت بودن،نابود کرد. برادر در کمین برادر خود بود که کی به صحرا برای جمع اوری سوخت و یا علوفه می رود . انوقت؛با یک دوست هم حزبی خود شرط می بست که هر کدام با اولین مرمی برادرش را از پای در اورد، جایزه می دهند. خوانندگان عزیز برای درک واقعیت ها از مردم مناطق هزاره نشین یاد شده تحقیق کند.

اگر ختلاف بین تاجیک و هزاره ،پشتون با هزاره،ازبیگ با هزاره هست،همه برمی گردد به مدیریت دو سال و هشت ماه رهبری مزاری و معاونیتی محقق و خلیلی و دیگر نواسه های سید و هزاره حزب وحدت.
اگر امروز تشیع /هزاره نمی تواند درون خودشان،متحد شوند، فقط بخاطره این هست که در دهه هفتاد ماندن. در ان زمان حقشان,بستگانشان و اقتدارشان توسط مزاری و نواسه هایش نابود؛شد. نگارنده باور دارد،مزاری و نواسه هایش دیواری کاغذی هست که مانع متحد شدن اقوام هست.

توضیح در مورد تصویر ذیل؛این تصویری از یکی از باشندگان والسوالی ورس ولایت بامیان هست. ورس زادگاه بزرگترین شخصیت های جهان تشیع در افغانستان هست که برای نمونه می توان به عبدالحسین عاقلی و مدد پدر مزاری و فکر می کنم شیخ فصیحی می باش. این منطقه نامی امروز در طرح نابودی ارگ نشیان قرار گرفته و با هدایای ایران،به مواد مخدر گرفتار شده است. ن ورسی بیشتر از مردان در دام مواد مخدر هست .


نگرانی از افزایش شمار ن معتاد در بامیان

نگارنده: انور سعادتیار

مـسئولان در اداره امـور ن بامـیان از افزایش شمار ن معـتاد به مـواد مخدر در ولسـوالی ورس این ولایـت ابـراز نگرانی می کنند. آنان می گـویند که 95 درصـد باشـندگان روستاهای شـیوقل، پژندر، زیرکـوه لیگان و سرسنگ این ولسوالی به مواد مخدر از جمله تریاک معتاد اند. 
بامیان از ولایاتی است که کاشـت مـواد مخدر در آن، سال ها پیش به صفر رسـیده بود. با این وجـود، پیشتر گزارش هایی در رسانه ها منتشر گـردید که خبر از استفاده از مواد مخدر در این ولایت می دادند. همچنان برخی از رسانه ها، بارها گــزارش داده اند که بامـیان به دلـیل برخــوداری از امنیت، به مـسیر مطمئنی برای قاچـاق مـواد مـخدر تبدیل شده است.
به نظر می رسد که هـمین دلـیل باعث شـده است تا شمار معتادان به مواد مخدر در بامـیان رو به افـزایش نـهد. آمـار رسمی ادارات حکومتی در بامیان نیـز چـنین چیزی را تایید می کنند. این آمار نشـان می دهـد که شمار زیادی از این افراد را ن تشکیل می دهند.
هواگل رضـایی، مدیر اجتماعی اداره امور ن بامیان گفت که در بیشتر روستاهای ولسوالی ورس، ن از تریاک برای درمــان سـردردی، سـینه‌بغل، کـمردردی و سـرماخوردگی استفاده می‌کنند که باعـث اعـتیاد آنان به این مـواد مخـدر می‌شود.
اعتیاد ن به مواد مخدر در ولسوالی ورس، نگرانی فعالان مدنی را هم برانگخیته است. به گفته آنان، اکثر نی که مواد مخدر مصرف می کنند، توسط شوهران خود به این مواد معتاد شدهاند. 
امیـن دانـشیار، یکی از این فـعالان مدنی می گوید که یک بیمــارستان ۲۰ بسـتر برای درمـان مــعتادان در ولسوالی ورس وجـود دارد؛ اما پزشک زن ندارد تا ن معتاد را درمان کند. آقای دانـشیار افزود که در ولسوالی ورس، بیش از ۱۷۰۰ نفر به مـواد مخدر معتاداند که ۲۰ درصد آنان را ن تشکیل می دهند.
از طرف دیگر مسئولان در اداره مبارزه با مواد مخدر در بامیان اعلام کرده اند که دو تیـم سـروی کـننده برای شناسایی معتادان به این ولایت آمده‌اند. به گفته آنان؛ این اداره برای درمـان مـعتادان در بامـیان، به وزارت مبارزه با مواد مخـدر پیـشنهاد کرده است تا شفاخانه 100 بستری را در این ولایت بسازد. 
آقاحسـین نظری نیکـپی، رئیس اداره مـبارزه با مـواد مخدر در بامیـان با تاکـید براینـکه مواد مخدر در این ولایــت تـولید نمی شـود، تایید کـرد که شـماری از قاچاقبران از ولایات هـمجوار دایکندی و غزنی، موادر مخدر را به این ولایت قاچاق می کنند. 
آقـای نیکپی اضـافه کرد که در سال های اخیر، بیش از 50 هزار معتاد به مواد مخدر در بامیان شناسایی شده اند. 
این درحالیسـت که چندی پیش شماری از رسانه ها گزارش دادند که تعداد زیادی از معـتادان از سـایر ولایات به بامیان منتقل شده اند، موضوعی که نگـرانی ها و انـتقادات گروه- های مخـتلفی را به دنـبال داشـت. بربنـیاد این گـزارش ها، انتقال معتادان به بامـیان برای شـایع سازی بیشتر اعتیاد در میان مردم و رونق کار قاچـاقبران مـواد مخـدر خوانده شده است.
در حال حاضـر فـقط دو شفاخانه 50 و 20 بستر ترک اعتیاد که از امکانات و تجهـیزات لازم برای درمـان مـعتادان هم برخودار نیـستند، در بامیان فـعالیت دارند. هـمین امـر باعث شـده است تا معـتادانی که به این شـفاخانه ها مـراجعه می کنند، بدرستی درمان نگردند. 
مقامات در بامیان بارها در گـفتگو با رسـانه ها گـفته اند که این دو شـفاخانه به هـیچ وجـه برای درمان شمار روزافزون معـتادان در این ولایـت کافی نیـست. آنان هـرچند تا کنون بارهـا خواستار افـزایش تـعداد مـراکز و شـفاخانه های ترک اعتیاد در این ولایـت شـده اند، اما تا کـنون اقدامی از سوی حکومت مـرکزی بـخصوص وزارت مبارزه با مـواد مـخدر، صورت نگرفته است.


Nasri
منتشرشده توسط ‏‎Saleh Nasri‎‏‏۲۳‏ ساعت


#Nasri10del
من با این عقیده ام که پیروان مزاری نه هزاره هست،نه؛شیعه نه مسلمان. شما معترض هستید،که چرا در پست ها از هزاره ها دفاع می کنم! باید گفت،اخلاق انسانی؛وجدان را اجازه نمی دهد در برابر ظالم سکوت کند. در این روز ها به ملیتی، به‌جرم نژاد ش،ظالم می شود.ما نباید برای حق انسانها سکوت کنیم.فرقی نمی کند رنگ،قوم و زبان و ملیت او با ما فرق کند.هزاره ها مظلوم بودند و هستند، نه تنها در افغانستان،بلکه در ایران هم مظلوم بودن. ما و تاجیک و پشتون ها در ایران شناخته نمی شدیم افغانی هستیم،اینها بودند که جرم یک ملت را به تنهای حتی در ایران به تنهای می کشیدن .

دوم.بین وندی ها سید های هست،که از هزاره ها هزاره تر هستند .مثل سید حسین عالمی بلخی،ایشان در سال گذشته در حضور صد ها مرد و زنِ زخم خورده جنگ‌های جهادی هاجلوی رسانه های دیداری و شنیداری،به اشرف غنی فرمان می دهد که یک مدال!!!!

Nasri
منتشرشده  ‏‎‏۹‏ ساعت

نسل نو هزاره را مثل نسل انتحاری ها ،عقده ی تربیت می کنید؟. 
نسل جوان را مثل مزاری,با قصه های جعلی تبربیت نکنید.ایشان(مزاری) کینه پشتون عبدالرحمان را در سینه نگه داشت،تا همه ی بزرگانِ روشنفکرِ وحدت را حذف کرد. در مرحله بعدی،جنگی را آغاز کرد که باعث مرگ سی هزار انسان بی گناهِ پشتون و هزاره کابلی شد*. جنگ دارالامان را می گویم. 
حالا شما بقول خودت،می خواهی؛ نسل نو هزاره را با راه و روش مزاری،تربیت می کنید!تربیتی که علاوه بر نگه داشتن کینه ی پشتون عبدالرحمان و سیاف ‌و طالب،کینه ب مخالفانِ مزاری را نیز در دل نگه دارند،تا یک؛فاجعه یک جنایت بزرگ تر دیگری را خالق کنند.؟
نه،ما به عقب برنمی گردیم.این کار شما اشتباه هست.ایا می خواهید، این بار جنایتی به بزرگی جنایت چنگیز خان مغول مرتکب شویم؟اما این بار خداوند نجیب دیگری را در افعانستان خالق نمی کند،تا تنظیمی ها از احساسات ملت مسلمان سوءاستفاده کرده،علیه ریس جمهوری خود شورش کند. این بار شیعیان اجازه نمی دهند، یک بی سوادِ صادراتی ایرانی، رهبر شود .

این بار پشتون ها تنها حمایت پاکستان و عربستان را با خود ندارد. تا شما با یار گیری،لبنان،لیبی،ایران و پاکستان متحد شده،علیه آنها مبارزه کنید. حالا پشتون ها یکی از قبیله های گمشده اسرائیل،به حساب می آید. اسرائیلی که حمایت آمریکا و انگلیس را داراست . اشرف غنی و رولا تربیت شده ای فرزندان اسرائیل، انگلیس و آمریکاست. پس بیخودی کنیه در دل نسل جوانان، بذر افشانی نکن.
فکر شورش را از سر‌بیرون کنید.
سعی کنید،هزاره باشیم .
سعی کنیم بجای قصه های جعلی شبانه به کودکان خود،از شجاعت چهل دختران هزاره و زیرکی فیض محمد کاتب،بگویم. از مظلومیت واقعی بگوید که اگر فرزندان شما فردای" حقیقت را دریافتند،شما را تحسین کنند،نه توهین.

یادآور شوم که یکی از اهداف این وبلاگ، نشر حقایق جنگ و جنایت و خیانت هست تا نسل جوان،خودشان شخصا تحقیق و پژوهش کند تا اشتباه های مکرر مزاری را تکرار نکند‌. نسل جوان،چاره ای جز فراموشی مزاری ندارند.
آنها هیچ گاه نمی تواند،از مزاری دفاع کند.هیچ وقت نمی تواند،اعمال مثبت مزاری را نام ببرد و با اسناد ثابت کند،مزاری یک رهبر دلسوز و دور نگر و فرا قومی بود.هیچ وقت نمی تواند از دورغ های مزاری با دلایل محکمه پست،دفاع کند. از شیعه و سنی کشی های بی جهت او دفاع کنند. تقاضامندم، نسل جوان را با سرافکندگی تربیت نکنید. از الان آنها را حقیر درنیاورد.خاطر نشان کنم، من با چندین جوان در اسلو ناوری و مونیخ آلمان و استکهلم سوئد،بحث های طولانی در مورد اهداف و برنامه های جنگی مزاری داشتم. 
ساعت ها بحث کردیم. باور کنید،هیچ کدام نتوانستند،از حقیقت جنایت مزاری چشم پوشی کند. بعضی ها بنده را بلاک کردند و بعضی ها با فحاشی بحث را ترک نمودن‌. یکی از آنها فاطمه خاوری هست. شما می توانید،زیر پستی که در مورد سالمرگ مزاری گذشته هست،نگاهی بیندازید.
البته خیلی ها سعی کردن،با دسیسه های غیر انسانی،با همان روش های وندی گری، بنده و هم رزم هایم را از عرصه اطلاع رسانی،خارج کند،اما نتوانستند.

ختم کلام 
با کنیه ای تربیت کردن نسل جوان،همه را دسته جمعی به همان راه ی هدایت می کند که _مزاری رفت !چهار آسیاب.


Nasri
منتشرشده توسط ‏‎Saleh Nasri‎‏‏۴‏ ساعت

مزاری شناسی در چند خط 
#Nasri10del
مزاری در نخست, با اختشاشگری میان هزاره های دایزنگی و بهسودی در مدرسه علمیه نانوایی چهارکنت،با برادرش سلطان،به سوریه به بهانه زیارت خانه خدا فراری می شود. این فرار اولین فرار جانانه مزاری بود،که باعث شد،هیچ وقت به زادگاهش برنگردد.سپس،برای ویزای سفارت عربستان سعودی به دمشق سوریه،ره سپار ان دیار عرب می گردد.در آن مکان(سفارت سعودی)چه اتفاقی افتاده که به سلطان ویزا سفر به عربستان می دهند،ولی به به مزاری!!! نه؛نزد ما راز باقی بماند. 
مرحله دیگر ،امانت در خیانت هست. 
مزاری از سوریه به عراق می رود و یک ملاقاتی با ایت الله خمینی دارد. در آن ملاقات،خمینی چند کتاب و چند بسته مواد رنگ پاکن به شخص" مزاری امانت می دهد تا به ایران ببرد.
بین راه امانت را به همراه خود می دهد(نامش نزد ما محفوظ است )به بهانه ای اینکه من شیخ هستم و تو آدم عادی،ماموران مرزی به شما شک نمی کنند.

از نیت بد، سر مرز ایران و عراق ان شخص همراه به جرم حمل اعلامیه های ضد دولتی،دستگیر می شود و هر دو به زندان تهران بند دوی اوین،حبس می شوند.
_مزاری در زندان توسط ساواک شکنجه می شود،با سیگار صورتش را می سوزاند .
در زندان، با شهید آوینی و رفسنجانی و دیگر بزرگان انقلابی ایران آشنا می شود. بعداً توسط پدرش با پرداخت جریمه های سنگینی از زندان آزاد می گردد.چند وقتی در ایران مخالفان ای و خمینی را ترورمی کند . بیشترین ترورهای از میان روشنفکران شیعه افغانی بود.
بعد از کسب اعتماد اربابان خود،وارد خاک افغانستان می شود،و طبق فرمان، هر‌چه مخالف ولایت فقیه در دهه هفتاد در هزاره جات بودند را نابود می کند. 
اینجا هم اکثریت،شیعیان بودن،که بی گناه ترور شدند. مزاری آنقدر آدم کشی کرد،که صدای ایت الله منتظری را در آمد. ایشان شکایت خود را نزد ایت الله ای می برد تا جلوی این قتل عام را گرفته شود.

سقوط آخر !
مزاری مثل سایه شومی،در هر سرزمینی که سایه می افکند؛ خون جاری بود. وی،در همان سالی که پای خود را در افغانستان می گذارد،از قضا نگارنده، نیز در کنار هزاران عاشق وطن و خوشحال از پیروزی مجاهدین به همراه خانواده از مشهد به مزاری شریف عودت می کنم. هر چند بنده،از این کوچ اجباری ناراحت بودم اما تصمیمی بود،که از طرف بزرگان طائفه گرفته شده بود و باید عملی می شود. وقتی مزار شریف رسیدیم،سینما ها در شرق و غرب روضه فعال بودند. مردم مزار از پیروزی مجاهدین شادمان بودن و از امنیت و آرامی،راضی. اما نمی دانستند، همین مجاهدین از جسد های انها کوه ها می سازند و خیابان ها را با خون کودکان رنگ می کند‌ . از خون همان مردمی که برای به قدرت رساندن آن ها ،جان خود را فدا کردن.اما آن ها خون مردم را شراب مستی درست کردن و جان خویش را انسان پَست، ساختن. از سال ۶۵_تا مرگ مزاری،وی هیچ وقت به ولایت بلخ نیامد،دلیلش هم معلوم بود.

اخبار جنگ داخلی جهادی ها مو به مو از کابل به مزارشریف می رسید ‌.
از شپش فروشی تا(نوت هزاری یا خط مزاری)،تکان دهنده ترین خبر این بود،زنی از قوم دیگر را برای #زایمان، داخل کانتینر کرده بودند تا ببینند کودک از کجا بیرون می آید .!! وقتی راوی این خبر را برایم نقل می کرد،با انگشت ش به کانتینری اشاره کرد؛که سر ‌راه مان بود. ان مکان بین پل تصدی کاماز و میدان کامکار فعلی مزار شریف قرار دارد.ان دیواری سیمانی همان دیواری هست که در گذشته،هنوزم هم هست. از آن روز به بعد، هر‌وقت از ان‌مسیر پیاده رد می شدم،فکر می کردم زنی از داخل کانتینر فریاد می کشد، جیغ می زند و کمک می خواهد! بله،مزاری در کابل در حال جنگ بود. اما نه،جنگ علیه روس ها و کمونیست ها بلکه جنگ علیه شهروندان کابل!!! شهروندانی که بنام شیعه و سنی کشته می شوند.فقط به جرم اینکه از حزب وحدت نیست و یا پشتون و تاجیک و دیگر اقوام بودن که با جنگ های کور مزاری مخالف بودند. از زمانی که مزاری از بامیان به کابل آمد،آتش جنگ در #کابل هرگز خاموش نشد. مدارس و دانشگاه ها تعطیل شد.یکی از دانشگاه های فعال، مقر حزب وحدت کردند که در جنگ افشار توسط شواری نظار و اتحاد سیاف سقوط کرد. 
مزاری ۳۶ ماه خواب و خوراک و امنیت را از مردم کابل گرفت تا این که توسط نقشه ای از پیش طرح شده سازمان ای اس ای پاکستان،با همکاری گلبدین و اعتماد سازی خلیلی و دکتر طالب و.،کشته شد.
آخرین کلام مزاری: 
دشمن !!!از همه جا آمدند، سنگر شما همین جا خانه به خانه کابل بود اما کشته پس بردن. 
از هلمند تا قندهار از بدخشان تا هرات کشته پس بردن!

نکته برای مزاری، همه مردم افغانستان دشمن بود.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها